ღ...ღ سايه روشن ღ...ღ
کنجی خلوت ظلمت شب و سکوت زندگان در تنهايی خزان کنار روزنه ای که پنجره نام دارد نشسته ام در رويايی خام که هر لحظه بيشتر قلبم را می سوزاند و با سکوت همنوا می گردم و به ياد خاطرات بر باد رفته اشک می ريزم خاموش و بی صدا ... آيا خاطرات به سرقت رفته توسط افسر محبت پيدا خواهد گشت ؟.... بايد در خانه انتظار به سر برد ..
نظرات شما عزیزان:
وبت عالیه موفق باشی
خیلی قشنگ بود
موفق باشی
یاحق
من از حرف جدایی ها
مرگ آشنایی ها
من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم
slm kati webet khili ghashnge azizam mc sar zadi mishe hamo link konim?
طراح : صـ♥ـدفــ |